۱۳۹۱ شهریور ۲۰, دوشنبه

نگاهی جامعه شناختی به نقش و جایگاه اجتماعی کودکان

 
 
علی طایفی : کودکی چیست؟

 
چگونه می‌توان میان کودکی و کودک مرز مفهومی قائل شد؟
آیا کودکی دارای تبار سنتی است یا مفهومی مدرن است؟
ایا کودک و کودکی مفاهیمی جهانشمول هستند؟  
آیا کودک و کودکی پدیده‌ای منفعل و کنش پذیراست؟
مفهوم کودکی چگونه می‌تواند باری کنشگر یابد؟
نسبت حقوق کودک با مفهوم کودکی در چیست؟
در مطلب حاضر تلاش می‌شود به فرازهایی از پرسش های مذکور در رهگذر طرح و بحث از رویکردهای نظری جامعه شناختی به کودک و کودکی پرداخته شود.

درادبیات جهانی، تغییر نگرش نسبت به کودک، کودکی، دوره کودکی و زندگی کودکی امری است نوپدید، به گونه‌ای که می‌توان گفت دربین موضوعات و مطالبات متعدد مسائل اجتماعی وحقوق انسانی، مسائل وحقوق کودک بعنوان یک کنشگر اجتماعی در زمره واپسین مطالبات حقوقی و انسانی در دستور کار نهادهای دانشگاهی، پژوهشی و مدافعان حقوق بشر قرار گرفته است. این روند دارای تاریخ و فراز و فرود بسیاری است که در آن رهگذر کودکان ابزار دست بزرگسالان برای تامین نیازهای عاطفی، قدرت، مالکیت، انتقال فرهنگ، اقتدار موروثی و حفظ نظم بودند. دراین میانه کودک مفهومی به شدت پایمال شده و مغفول به شمار رفته و فقط یک دوره خاص بیولوژیک محسوب می‌گردید که در مسیر بزرگسال شدن بایست بسرعت طی می‌گردید. کودکی در این معنا هیچ ایستگاه اجتماعی و کنش و کنشگری خاص و مستقلی تلقی نمی‌شد.

در دو دهه پس از جنگ جهانی دوم بویژه در ممالک اروپایی، زمانی که مطالبات حقوق بشری و بویژه حقوق اقلیت‌های جنسی و قومیتی، نژادی و ملی، دینی و فکری در صدر مسائل و مطالبات روز اجتماعی و سیاسی قرار گرفت، به تدریج بحث از اقشار سنی نیز بمیان آمد و در کنار بزرگسالان و سالمندان، طرح پرداختن به مقوله کودک و کودکی نقل مجالس دانشگاهی و اجتماعی گردید. بی تردید می‌توان دراین میان به عوامل متعددی استناد کرد که دراین رهگذر سبب ساز بروز توجه و تفقد نقش و موقعیت اجتماعی کودکان در جامعه شده است ولی چه بسا در نیم نگاهی به سلسله عوامل موثر، بتوان به برخی از مهمترین آنها در زیر اشاره کرد.
● یکی از مهمترین وقایع اجتناب ناپذیر در تغییر رویکرد نسبت به حقوق و جایگاه اجتماعی کودک عبارت از تحولات پس از جنگ جهانی دوم و توجه سازمان‌های بین المللی از جمله سازمان ملل متحد و کمیسیون‌های متعدد ان بود که اهمیت توجه به مقوله آسیب پذیران جنگ بویژه کودکان، سوء استفاده نظامی از کودکان، قاچاق کودکان برای فروش در بازار سکس، بیگاری و فروش اعضای بدن، کودکان خیابانی و بی سرپرست و ... زمینه ساز تلاش برای تببین مجدد این وضعیت گردید.

● رشد ساختار و کارکردهای دولتها و جامعه‌های رفاه، افزایش خدمات تامین اجتماعی و بهداشت و درمان از یکسو و کاهش نرخ مرگ ومیر اطفال، افزایش متوسط طول عمر و امید به زندگی از سوی دیگر، جوامع مدرن بویژه جوامع اروپای شمالی و غربی و امریکای شمالی را با کاهش نرخ زادوولد روبرو ساخت. همچنین با توجه به نرخ رشد منفی و یا بسیار اندک جمعیت دراین جوامع، مسئله پویایی و ادامه حیات و بقای این جوامع انسانی در صدر توجه قرار گرفته و لذا کودکان بعنوان سرمایه انسانی و فرهنگی برای تداوم تمدنی این جوامع درمحور توجه قرار گرفتند.

● افزایش خدمات بهداشتی نسبی در ممالک درحال توسعه و کاهش نسبی مرگ و میر کودکان در برخی از ممالک فقیر نیز سبب ساز افزایش جمعیت خردسال و عریض شدن ساختار هرم جمعیتی این جوامع گردید. همزمان با آن با رشد نرخ مهاجرت بر اثر فقر، کاریابی، بلایای طبیعی، و مصائب اجتماعی نظیر جنگ و کشتارهای جمعی زمینه خروج گسترده کودکان از جغرافیای نا امن به جوامع توسعه یافته و امن، تشدید توجه به این مسئله را فراهم ساخت.

● تحولات ساختار خانواده نیز از دیگر مواردی است که زمینه ساز رشد توجه به مقوله کودکی گردید. به طوری که خانواده با آموزش و اشتغال زنان، از شکل گسترده به شکل خانواده هسته‌ای دردنیای مدرن تغییر ساخت و کارکرد داد. درخانواده هسته‌ای فقط پدر و مادر بعنوان زن و شوهر و فرزندان زندگی می‌کنند که در ارتباط مستقیم با توسعه سرمایه داری، فناوری، توسعه شهرها، تنوع مشاغل خدماتی و اجتماعی بود. دراین ساختار کودکان نقش محوری تری نسبت به والدین داشته و بیشتر مورد توجه قرار می‌گیرند. به بیان دیگر رابطه سن سالاری، بجای پیر سالاری به کودک محوری تغییر نقش می‌دهد. دراین میان حضور بیش از پیش زنان در بازار کار و ضرورت نگهداری از کودکان توسط نهادهای جایگزین نقش مادری مانند مهد کودک، مدارس، مراکز بازی و تفریحی، مقوله کودکی را بیش از پیش در مرکز توجه دولتها و نهادهای اجتماعی قرار داد.

● همچنین باید به این امر نیز اشاره کرد که کودکان طلاق و کودکان متولد شده در خارج از قاعده ازدواج و وقوع بی‌سرپرستی سبب ساز اولویت قرار گرفتن مقوله کودکی گردید. اولریش بک[1] معتقد است با تحولات ناشی از جامعه مدرن و مدرنیته در مرحله دوم آن، فردیت سازی در برابر جهانی سازی چنان روبه گسترش نهاده است که در ساختار خانواده، این کودکان و نه والدین هستند که در انتخاب پدر، مادر، خواهر و برادر خود نیز اختیار عمل دارند بویژه در خانواده‌های دست دوم که هر یک از والدین کودک از ازدواج‌های قبلی خود دارای فرزندانی هستند که شبکه جدیدی از خانواده را تشکیل می‌دهند (Beck, Ulrich, 2002,p 69).

● عامل دیگری که در این فرایند نقش ایفا نمود، رشد جنبش‌های مدنی زنان و فمینیستی در بین فعالان حقوق بشر و عدالت خواه و تمرکز عمده توجه آنان به نهاد خانواده، روابط همسری و زناشویی، مقوله آموزش و تربیت کودک، ازدواج و طلاق، آسیب شناسی خانواده و.. است و در نهایت مقوله کودک و کودکی محصول پرداختن به پدیده مادری و زنانگی است.

● حضور بیش از پیش زنان در حوزه‌های مختلف جامعه شناسی بویژه در غرب و طرح و پیگیری مسائل کودکان، بررسی و نقد نظریه‌های جامعه شناسی در این خصوص و انجام پژوهش‌ها و مطالعات مرتبط نیز دراین راه نقش بسزایی داشت. به تعبیر کورسارو توجه جامعه شناسان به سایر گروه‌های تحت سلطه نظیر زنان و اقلیت‌ها نیز سبب عطف توجه به کودکان گردید (Corsaro, William A,2005, p.19) .

● آینده شناسی و توسعه دانش فرافکنی و پیش بینی علمی تحولات علمی و اجتماعی نیز از دیگر علوم راهبردی است که از سوی بسیاری از نهاد‌های قدرت و صاحبان ثروت برای تخمین میزان و تضمین نظم، ثبات و تحولات بازار و مناسبات مرتبط با آن بسرعت در چند دهه اخیر روبه رشد نهاده است. دراین میان کمک به مسئله شناسی آینده نیز در رشته‌هایی مانند جامعه شناسی نیز سبب توجه به مقولاتی شد که می‌توانست در آینده فاکتور تاثیر گذاری محسوب شود. یکی از این مقولات پرداختن به مقوله کودکی و ضعیت کودکان در جوامع کنونی بعنوان موضوعی آینده شناختی بود.

رویکردهای نظری عمده: کیستی و چیستی کودک و کودکی
درچنین ساختار و بستر اجتماعی است که مشاهده می‌شود مقوله و پدیده کودکی، بعنوان مفهومی اجتماعی مورد بازنگری نظریه‌ای و نظری قرار می‌گیرد و درهمین راستا دوشادوش با نهادهای موثر و مدافع حقوق انسانی و بشر، نهادهای دانشگاهی و محققان علوم اجتماعی نیز توجه خود را به بازنگری مفهوم کودک و کودکی معطوف کرده و دراین رهگذر بسیاری از نظریه‌های متداول و رایج در جامعه شناسی را نیز مورد نقد و عقد مجدد قرار دادند. دراین میان دو رویکرد اصلی و مسلط به چشم می‌خورد.
رویکرد سنتی: در این رویکرد اصولا کودکی بعنوان یک مرحله درحال گذار بسوی بزرگسالی قلمداد می‌گردید که خاستگاه و مبنای زیست شناختی داشته و براساس آن می‌بایست سریعا مسیر بزرگسالی را می‌پیمود. در این رهگذر کودکی حلقه اتصال بین نسلی است که وظیفه انتقال فرهنگ و میراث مادی و غیرمادی خانواده‌ها و نهادهای اجتماعی را برعهده داشت. دراین نگرش سنتی، کودکان بعنوان " مصرف کنندگان" فرهنگ دست ساخته بزرگسالان محسوب می‌شوند. در رویکرد سنتی کودکان و کودکی از یک فرایند جامعه پذیری متاثر است که کودکان در آن به سازگاری و درونی کردن ارزشها و هنجارهای سنتا موجود درجامعه می‌پردازند.
 
دراین میان نیز خرده‌نگره‌های متفاوتی نیز به چشم می‌خورد، به طوری که گروهی به کودک یک نقش منفعل و وابسته قائل شده و وی را در یک ساخت مسلط اجتماعی و فرهنگی عنصری کنش پذیر معرفی می‌کنند. دراین نگره، کودک یک تهدید رام نشده‌ای است که می‌بایست از طریق تربیت و اموزش اجباری دقیق کنترل و هدایت شود. همچنین گروهی دیگر هستند که کودکی را یک دوره هرج و مرج خواهی، بی عقلی و توحش تلقی می‌کنند و آنرا از منظر تکاملی، پیشاخِرَد، خام و گنهکار دانسته و درصدد هدایت روح و جسم کودک برای انتقال و تبدیل به بزرگسالی می‌انگارند. در این مسیر تنبیه و تقبیح کودکی متداول‌ترین روشهای تمشیت فرایند‌های تحول اجتماعی است.
 
گروه دیگری نیز ازمنظر قدرت به کودک و نقش او توجه کرده، اورا ابزاری برای جنگ افروزی، دقاع ار کیان خانواده و قومیت، یا دین و ملیت تلقی کرده و همزمان بدان نقش اقتصادی نیز قائل است و لذا از همان بدو کودکی بدنبال باروری، ازدواج زودهنگام، پذیرش مسئولیت و نقش‌های اجتماعی و اشتغال کودک می‌باشد. دراین نگاه، رویکرد بیولوژیک بعنوان ابتدایی‌ترین نوع تحلیل از ساختمان رشد فیزیکی فرد در سنین کودکی، مبنای مسئولیت، تکلیف و قضاوت اجتماعی فرد قرار می‌گیرد. نگرش‌های دینی در تفویض اختیار و مسئولیت و مجازات شرعی کودکان پس از رسیدن به سن بلوغ جنسی و احراز قابلیت باروری ازهمین نگاه بر میآید. دراین نگره، بنیان مناسبات اجتماعی کودک مبتنی بر تلکیف مداری است و نه حق مداری.
 
از نظر جنکس[2] به عنوان یکی از نخستین طراحان نظریه کودکی در جامعه شناسی، کودک دایانوسی[3] پایه همان فرض شرارت یا فساد درون کودکی است . او در تعریف می‌آورد دایانوس شاهزاده گنهکار، عیاش و طبیعت گرا است. این کودک دایانوسی معادل گناه نخستین بشری است و کودکی همان جهان نیروهای مادی اراده گرا و خودخواهانه است (Jenks, Chris,2005,p.62). بنظر وی کودک دایانوسی مثالی از ساختار اجتماعی است که قواعد و باورهای آن برونزا هستند، جامعه‌ای که مردم بیشتر متشابهند و این تشابهاتشان پایه نگرش آنان به کودک پروری است. هرگونه سرپیچی در قالب رفتار کودکانه، همه هسته اصلی زندگی جمعی را تهدید می‌کند. در واقع اجتماعی شدن باید بصورت ساختار اجتماعی هنجاری شدن باشد و این ایده شرارت که در سیمای کودک دایانوسی متجلی است تولید کننده وسیله از بین بردن همه احساساتی است که همبستگی مقدس جهان بزرگسالان را تهدید می‌کند. بهمین دلیل کودکان واقعی در چینین جامعه‌ای کودکی شان را قربانی نیکی‌های اجتماع بزرگسالان می‌کنند (Jenks,C.,2005, p.70). فوکو درهمین راستا معتقد است دیوانگی همان کودکی است (James, Jenks,& Prout,1998, p.98).
رویکرد مدرن: از نظر فیلیپ اریس[4] اولین محقق تاریخ کودکی، ایده کودکی با آگاهی از ماهیت خاص کودکی مرتبط است که آنرا از بزرگسالی متمایز می‌کند. در جوامع دوران میانی تا اواسط قرن بیستم هیچگاه ایده کودکی به مفهوم نوین مورد توجه نبوده است و کودکی در جامعه بزرگسالان هضم شده بود (Corsaro, W.A, 2005, p.62). از نظر اریس کودکی در دنیای مدرن، یک ساختمان اجتماعی است. یافته‌های تاریخی او مبنای نظری برای توسعه رویکرد ساختگرایی در ایده کودکی شد. در رویکرد ساختگرایی اجتماعی، نگرش به کودکی فراتر از نگرش بیولوژیک بوده و همانند سایر چیزها مانند طبقه، جنسیت و قومیت در فرایند کنش اجتماعی تفسیر شده، مورد بحث قرار گرفته و تعریف می‌شود. در واقع کودکی یک محصول و برساخته اجتماعی تلقی می‌شود.
در رویکرد مدرن از مفهوم کودکی، به تعبیر جنکس، تصور از وی برداشتی آپولونی[5] است. به نظر جنکس نگرش آپولونیایی دربین مردم غرب درخصوص توجه به کودک بسیار مدرن تر است. این نوع کودک مثل درخشش خورشید و نور مملو از زیبایی و طراوت است. چنین کودکانی فرشته خو، معصوم و بی گناه هستند. آنان دارای نیکی‌های طبیعی و شفافیت و زلال نگرشی هستند (Jenks,C.,2005, p.64). از نظرجامعه شناس دانمارکی، کورتروپ[6]، کودکی یک پدیده اجتماعی است. این رویکرد مبتنی بر سه انگاره بنیان یافته است:

الف. کودکی دربرابر یک دوره از زندگی، یک شکل ساختاری خاصی را تشکیل می‌دهد که کودک هم در آن زندگی می‌کند و هم مقوله یا بخشی از جامعه است. این رویکرد دربرابر نگرشی می‌ایستد که با نگرش طولی و تکاملی به کودکی دربرابر نگرش روانشناختی و روانکاوی قرار می‌گیرد که مبتنی بر روایت بزرگسالی از جامعه شکل می‌گیرد.

ب. کودکان، خود سازندگان جامعه و کودکی هستند. از طریق مشارکت فعال در فعالیت‌های سازماندهی شده نظیر تولید و مصرف، آنان کنشگران فعالی هستند که در نحوه صرف اوقات فراغت، پوشاک، تغذیه، سفر، آموزش، استفاده از کالا‌های فرهنگی و رسانه ها، وسایل بازی، انتخاب نوع و میزان مناسبات اجتماعی خانوادگی و دوستانه و... مشارکت فعال دارند.

پ. کودکی همانند بزرگسالی در معرض نیروهای مشابه جامعه قرار می‌گیرد. دراین رویکرد کودک به بازتولید و توسعه فرهنگ بزرگسالی نیز می‌پردازد (Corsaro, W.A, 2005, p.29). به بیان دیگر این فقط بزرگسالان نیستند که بر رفتار وفرهنگ کودکان اثر می‌گذارند بلکه کودکان نیز بنوبه خود با بیان خواسته‌ها و نظراتشان الگو‌های رفتاری بزرگسالان و کلیت جامعه را نیز تحت تاثیر قرار می‌دهند.

بر پایه دیدمان یا پارادایم جیمز و پروت[7] که ازاثر آنان بعنوان مانیفست جامعه شناسی کودکی یاد می‌شود، کودکی در رویکرد نوین دارای مهمترین ویژگیهای زیر است:

● کودکی یک برساخته اجتماعی است. کودکی بعنوان امری جدا از بلوغ زیست شناختی، نه دارای ویژگی طبیعی است و نه گروه انسانی جهانشمولی است بلکه بمثابه یک عضو و مولفه فرهنگی و ساختاری خاص، در هر جامعه‌ای با ویژگیهای مختص خود ظاهر می‌شود،

● کودکی یک متغیر تحلیل اجتماعی است و نمی‌تواند کاملا از سایر متغیرها نظیر طبقه، جنسیت و قومیت جدا شود. تحلیل مقایسه‌ای و بین فرهنگی نشانگر انواع کودکی بجای یک پدیده جهانشمول و همه گیر است،

فرهنگ و مناسبات اجتماعی کودکان، مستقل از دیدگاه و نگرانی‌های بزرگسالان، مهمترین سرمایه مطالعه در حقوق آنان است،

● کودکان بعنوان عامل فعال در ساختمان و تبیین زندگی اجتماعی، خودشان باید دیده شوند. کودکان فقط موضوع یا سوژه منفعل ساختار‌ها و فرایند‌های اجتماعی نیستند. دراین میان علاوه بر نقش کودکان، نگرش کودکان نیز باید مورد توجه باشد.
باهم نگری
مک کی[8] می‌نویسد: "درمتون جامعه شناختی مرسوم، اصطلاح جامعه پذیری پدیده تغییر از تولد یک کودک تا بلوغ یا سن بالاتر را روشن می‌سازد. در واقع دیدن مراحل بعد از تولد از این منظر بی معنی و کم اهمیت است بلکه استفاده شبه علمی اصطلاح جامعه پذیری نقابی است براین ناچیز شماری. مطالعه این تغییرات بعنوان جامعه پذیری گویای موضع دانش عامیانه جامعه شناسان در جهان بعنوان بزرگسالان است" (Jenks,C.,2005, p.33). دراین رویکرد، دیدمان جامعه پذیری بشدت مورد نقد بوده و متهم به غفلت از تحلیل نقش آفرینی و برنمایی کنشگری کودک و کودکی می‌شود. ازاین منظر تئوری پارسونز مورد نقد قرار می‌گیرد. دیدگاه پارسونز − که علیرغم قبول کودکی بعنوان یک برساخته اجتماعی، آنرا تهدیدی برای نظم اجتماعی می‌داند − و همچنین رویکرد پیاژه − که از نظر روانشناسی کودکی را دوره‌ای زیستی- اجتماعی از دوران بشر دانسته و آنرا درحال شدن و درحال گذار بسوی بزرگسالی و نه پدیده‌ای در حال بودن با هویت مستقل و پایدار می‌داند − بعدها توسط بسیاری از جامعه شناسان پست‌مدرن و جامعه‌شناسان پردازنده به موضوع کودکی به شدت مورد نقد و وارسی دوباره قرار گرفتند.

با چنین رویکری به تفاوت‌های نگرشی میان کودک و کودکی در ادبیان سنتی و مدرن، می‌توان اذعان کرد کودکی در دنیای معاصر با تضادها و تناقضات کارکردی درون ساختی و برون ساختی روبرو است. مهمترین این تضادها، همانا شکاف‌های بین نسلی است که میان کودکان و کودکی، با بزرگسالان و بزرگسالی رخ داده و می‌دهد. برخی معتقدند که دوگانگی‌های ناهمساز و ناهمسویی بین برخی موقعیت‌های کودکی وجود دارد که نیازمند توجه و تحقیقات بیشتر است. برخی ازاین دوگانگی‌های ناهمساز عبارت‌اند از: رفاه بیشتر جامعه دربرابر فقر کودکان، اهمیت توجه به موقعیت کودکان در برابر عدم مشارکت آنان در سرنوشت شان، اهمیت نقش والدین در مراقبت و تربیت کودکان در برابر آزادی و اختیار عمل کودکان، تضاد رویکردهای روانشناختی و جامعه شناختی، دوگانه گرایی بین تاریخ و زیست شناسی در تحلیل کودکی، تضاد بین دین و جامعه در تببین و تدبیر نقش کودک و کودکی، تعارض میان عام گرایی و ویژه گرایی در تبیین کودکی، تعارض میان تحلیل عاملیت و ساختگرایی در نقش کودک و... (Mouristen & Qvortrup,2002,p.44).

این تضادها همه در مسیر به چالش کشیدن نگره استاندارد سازی انسان کودک و به تعبیر اوشو، استعمار بزرگسالان بر کودکان است که امروز دامنه تضادها را به جوامع درحال توسعه و یا گذار به مدرنیته کشانده است. بی تردید جامعه ایران از این منظر و چالشهای پیش روی آن دور نبوده و نیازمند برنمایی این تحولات ساختی و کارکردی است. دریافتی از کمیته روابط عمومی



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر